[اَ رَ] (اِ مرکب) اسب رس. اسپرس. (جهانگیری). اسپریس. اسفریس. اسپرز. اسبریز. عرصه و میدان. (برهان). اسپرسف. اسفرسف. (شعوری). || رزمگاه. رجوع به اسپریس و اسبریس و اسپرسا شود.