[اِ فَ جُذْ ذَ کَ] (ع اِ مرکب)(1) اسفنج نر: و الذکر منه [ من الاسفنج ]صلب. (تذکرهء ضریر انطاکی ج1 ص46). و رجوع به اسفنج (از تحفهء حکیم مؤمن) و ابن البیطار در کلمهء اسفنج شود.