[اِ] (اِ) بفارسی اسفناج نامند و بیونانی سوماخیوس گویند و بری او در افعال مانند بستانیست و بستانی او معروف و در آخر اوّل سرد و تر و گویند معتدل است، ملین طبع و با قوهء جالیه و رادعه و سریع الهضم تر و کم نفخ تر از سایر بقول و جهت جمیع امراض سینه و التهاب و تشنگی و تبهای حارّ و درد شش و سلّ و عصارهء او با شکر جهت یرقان و حصاه و عسر بول و پختهء او جهت درد سر و کمر و لذع (؟) اخلاط مراری و خام او جهت درد گلو و لهات و پختهء او با باقلا جهت نزلات حارّ مجرّب و ضماد پختهء او جهت درد مفاصل حاره و اورام و احتباس بول که از حرارت باشد و ضماد خام او جهت ورم فلغمونی و گزیدن زنبور و انفجار دمل و طلاء مطبوخ او با سفیداب جهت بثور مفید و مضرّ باردالمزاج و مصدع ایشان و مصلحش پختن او با روغن بادام و دارچینی و آب کامه و قدر شربت از عصارهء او تا ده مثقال و بدلش خرفه و قطفه و شحمش جهت وجع فؤاد و درد احشا و تبهای حارّه و شیرهء او جهت تب دق و سل مجرّب و ضماد پختهء او جهت وجع اورام حارّه و تلیین اورام صُلبه بسیار مؤثر و مضرّ سپرز و مصلحش گل مختوم و قدر شربتش دو درهم است. (تحفهء حکیم مؤمن).

فرهنگ عمید

اسفاناج

(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹اسپاناج› (زیست‌شناسی) [قدیمی] [esfānāj] = اسفناج