[اِ] (ع مص) استئناف. از نو گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). نو کردن. از نو کردن. تجدید. از سر گرفتن. از سر گرفتن کار و آغاز کردن آن : ناصرالدین از این کلمات متأذی شد و طراوت آن حال بذبول رسید و مکاتبهء دیگر رسانیدند مشتمل بر استیناف مصادقت و استجداد احکام موافقت... (ترجمهء تاریخ یمینی ص 175). در باب اتفاق و ایتلاف و مجانبت جانب خلاف استیناف رفت و سفیران در اصلاح ذات البین سعی نمودند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 193). چون عبدالملک بن نوح و فایق از آن هزیمت ببخارا رسیدند و بکتوزون بدیشان پیوست و لشکرهای متفرق جمع شد، دیگر بار خیال استقلال و امید ارتیاش و طمع انتعاش بر مزاج ایشان مستولی شد و اندیشهء استیناف مناجزت و مبارزت پیش گرفتند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص216). ابوعلی... نصربن الحسن... را بر سبیل استعجال پیش خواند تا بتدارک کار و تلافی عار مشغول شود و باستیناف مناجزت و سدّ حادثهء ثلمت قیام نماید. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 267). || الاستیناف هو ما وقع جواباً لسؤال مقدر معنی لما قال المتکلم جاءنی القوم فکأن قائلاً قال ما فعلت بهم فقال المتکلم مجیباً عنه اما زید فاکرمته و اما بشر فاهنته و اما بکر فقد اعرضت عنه. (تعریفات جرجانی). || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: الاستیناف، در لغت آغاز کردن باشد، چنانکه در صراح گفته. و به اصطلاح فقها تجدید تکبیر گفتن است پس از باطل شدن تکبیره الاولی. و بنابر این معنی است کلمهء یستأنف که در کتب فقه گفته اند: المصلی اذا سبقه الحدَث یتوضأ ثم یتم مابقی من الصلوه مع رُکن وقع فیه الحدث او یستأنف و الاستیناف افضل. و لغت اتمام در این حدیث باصطلاح فقها، بناء نامیده میشود. رجوع به بیرجندی و جامع الرموز شود. || استیناف در نزد اهل علم معانی، اطلاق شود بر دو معنی: یکی جدا ساختن جمله ای از جملهء ماقبل تا جملهء جداشده جواب واقع شود سؤالی را که جملهء جداشدهء ماقبل اقتضا کرده. دیگری همان جملهء جداشده را که مستأنفه نیز گویند باشد و بالجمله استیناف بر هر دو معنی اطلاق شود. اما مستأنفه بر همان معنی اخیر اطلاق گردد و بس. اما نحویون مستأنفه را بر جملهء ابتدائیه اطلاق کنند، چنانکه در فصل لام از باب جیم در ذکر معنی جمله بیاید. استیناف به معنی اول بر سه گونه است زیرا سؤال یا از سبب حکم است بطور مطلق یعنی نه از خصوص سبب پس به چنین سؤالی جواب داده میشود بکدام سبب خواه سبب بر حسب تصور باشد مانند تأدیب برای زدن یا بر حسب خارج مانند این بیت:
( اِ ) [ ع. ] (مص م.) ۱- از سر گرفتن. ۲- مراجعه به دادگاه برای رسیدگی دوباره به پرونده.
(اسم مصدر) [عربی: استئناف] [estināf] ۱. (حقوق) وارسی؛ پژوهش. ۲. (حقوق) درخواست تجدید رسیدگی به حکم قبلی که در دادگاه صادر شده است. ۳. (فقه) انجام دادن دوبارۀ فریضهای که به علت و سببی باطل شده است. ۴. (ادبی) مربوط ساختن جملهای به جملۀ قبل که ارتباط منطقی با هم ندارند. ۵. [قدیمی] دوباره آغاز کردن؛ از سر گرفتن.
ازسرگیری، پژوهش، تجدیدمحاکمه تجدیدتکبیر