[اِ] (ع مص) استیلا. دست یافتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (تفلیسی). غالب آمدن. غالب شدن. (غیاث). غلبه. تمام دست یافتن بر چیزی. (منتهی الارب). زبردست شدن بر. زبردستی. چیرگی. چیره شدن بر. برتری. استحواذ : و ما شش تن ماندیم مهتران در سخن آمدند و زمانی نومیدی نمودند از امیر و از استیلای این دو سیاه. (تاریخ بیهقی ص 220). بناء کارها بقوت ذات و استیلاء اعوان نیست. (کلیله و دمنه). خردمندان در حال قوت او و استیلا... از جنگ عزلت گرفته اند. (کلیله و دمنه). عاجزتر ملوک آنست که... چون... خصم استیلا یافت نزدیکان خود را متهم گرداند. (کلیله و دمنه). هرکه درگاه ملوک لازم گیرد... و حرص فریبنده را عقل رهنمای استیلا ندهد... هرآینه مراد خویش او را استقبال واجب بیند. (کلیله و دمنه).