[اِ تِ] (ع مص) ماه نو دیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). جستجوی ماه کردن. || دیدن ماه نو خواستن. هلال دیدن خواستن، چنانکه مسلمانان در شب آخر شعبان و رمضان. || برآمدن ماه نو. (منتهی الارب). هویدا شدن ماه. (تاج المصادر بیهقی). || گریستن کودک خرد. (زوزنی). بانگ کردن کودک. (تاج المصادر بیهقی). بانگ کردن کودک بوقت تولد. (غیاث). ببانگ گریستن کودک وقت ولادت و یا عام است. (منتهی الارب). الاستهلال؛ ان یکون من الولد مایدل [ علی ] حیاته من بکاء او تحریک عضو او عین. (تعریفات جرجانی). || بلند کردن متکلم آواز را. بلند کردن حاج آواز را در وقت گفتن لبیک. رفع الصوت. || پست کردن متکلم آواز را. (منتهی الارب). || آشکارا شدن. (غیاث). || سخت ریزان گردیدن ابر. (منتهی الارب). ریختن باران. (زوزنی). باران در وقت بزمین آمدن. (تاج المصادر بیهقی). باریدن آسمان. || شمشیر برکشیدن از نیام. || درخشیدن روی از شادی. (منتهی الارب). || درخشیدن ابر و برق. || براعت استهلال؛ این صنعت متفرع بر حسن ابتداء است و آن چنان باشد که ابتدای سخن مناسب با مقصود باشد، چنانکه ابومحمد خازن در تهنیت مولود گفته:

فرهنگ معین

استهلال

(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص م.) ماه نو دیدن. ۲- (مص ل.) پدیدار شدن ماه نو.

فرهنگ عمید

استهلال

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [estehlāl] نگاه کردن به آسمان جهت دیدن هلال در شب اول ماه.

اغاز , شروع , درجه گيري , اصل , اکتساب , دريافت , بستن نطفه

استهلال تلاش برای رؤیت هلال ماه را گویند. این عمل دارای ارزش نجومی است، زیرا ماه قمری ممکن است ۲۹ یا ۳۰ روزه باشد و مشاهده ماه نو گاه کاری دشوار و نیازمند محاسبات نجومی است. از نظر اسلام نیز این کار مهم و مستحب محسوب می‌شود. زیرا مناسبت‌های دین اسلام بر مبنای گاه‌شمار قمری تنظیم شده‌است.