[اِ تِ] (ع مص) رستن. (منتهی الارب). خلاصی. (اقرب الموارد). || از بیخ بریدن درخت. (منتهی الارب). || حاجت خود برآوردن از کسی. یقال: استنجی منه حاجته؛ ای تخلصها. || شستن موضع غائط و بول را و سنگ و کلوخ مالیدن بدان جای.(1) تنبل. استطابه. (منتهی الارب) (زوزنی). استطیاب. تمشع. امتشاش. || رطب چیدن. || چیدن هرچه باشد. || رطب یافتن یا خوردن آنرا. (منتهی الارب). || شتافتن، و فی الحدیث: اذا سافرتم فی الجدوبه فاستنجوا؛ ای اسرعوا. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). || استنجاء وتر؛ کمان کشیدن. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

استنجاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) ۱- رهایی یافتن. ۲- شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بوده‌است و سنگ و کلوخ بدان جا مالیدن.