[اِ تِ تا] (ع مص) برخوردار شدن. برخورداری یافتن. (منتهی الارب). برخوردن از چیزی. برخوردن گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). تمتع. منتفع شدن از: استمتعت بکذا؛ منتفع شدم بدان و برخورداری یافتم. استمتع بماله؛ برخورداری یافت بمال خود : و خردمند چگونه آرزوی چیزی کند که رنج و تعب آن بسیار باشد و انتفاع و استمتاع از آن اندک. (کلیله و دمنه). || طلب برخوردن از چیزی نمودن. طلب برخوردن از چیزی کردن. منفعت جستن. نفع خواستن. (غیاث). || عمره گزاردن با حج. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

استمتاع

(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص م.) بهره جُستن. ۲- (اِمص.) برخورداری.

فرهنگ عمید

استمتاع

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [estemtā] ۱. برخوردار شدن؛ بهره بردن؛ برخورداری. ۲. لذت بردن؛ کامجویی