[اِ تِ] (ع مص) برداشتن و بلند کردن. || بلند برآمدن. به جای بلند آمدن. یقال: استقلّ الطائر فی طیرانه. || بلند و دراز شدن گیاه. || رفتن. || کوچ کردن قوم. || رخت برگرفتن. (منتهی الارب). || استقلال حمول البین؛ برگرفتن خوان طعام از پیش مردمان. || استبداد. ضابط امر خویش بودن. (تاج العروس). بخودی خود به کاری برایستادن. (تاج المصادر بیهقی). بخود بکاری ایستادن بی شرکت غیری. (غیاث): از شغل هایی که بدیشان مفوض بود که جز بدیشان راست نیامدی و کس دیگر نبود که استقلال آن داشتی استعفا خواستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). روزی او را گفتند فلان مقدم را حق رسید و فرزندان او به حد استقلال نرسیده اند. (کلیله و دمنه). || طاقت آوردن. تاب آوردن. (تاج العروس). || اندک شمردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث). || کم کردن. || خشم گرفتن. || لرزه گرفتن کسی را. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

استقلال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) ۱- خودمختار بودن. ۲- اداره کشور با اختیار و آزادی بدون مداخله کشورهای بیگانه.

فرهنگ عمید

استقلال

(اسم مصدر) [عربی] [esteqlāl] ۱. آزادی داشتن؛ به آزادی کاری کردن؛ بدون مداخلۀ کسی کار خود را اداره کردن. ۲. (سیاسی) آزادی دولت‌ها در ادارۀ امور کشور، تصمیم‌گیری، و قانون‌گذاری.

آزادی، خودمختاری ≠ وابستگی

اِستِقلال به شرایطی می‌گویند که یک ملت، کشور یا دولت توانایی خود گردانی و حاکمیت نسبی یا تام بر سرزمین، مردمان یا امور خود را داشته باشد. این امر می‌تواند به صورت دموکراتیک مانند استقلال هند از بریتانیا که محقق شد و استقلال اسکاتلند از بریتانیا که فعلاً محقق نشده‌است یا با مبارزه مسلحانه مانند استقلال اریتره از اتیوپی که محقق شد و استقلال صحرای غربی از مراکش که فعلاً محقق نشده‌است، به دست آید. این موضوع خود می‌تواند تا سال‌ها به طول بینجامد.

ﺁﻧﻠﯽ ﺑﻴﺘﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ, ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﻴﺎﻥ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻨﺎﺳﺒﻰ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ, ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﻣﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ, ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﭼﻨﺪﺍﻧﻰ ﭘﻴﺪﺍ ﻧﻤﻰ‏ﻛﻨﻴﺪ.