[اِ تِ رَ] (ع مص) استعارت. بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب). عاریت خواستن. (تاج المصادر بیهقی). || تنها شدن. انفراد. یقال: استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب). || استعاره(1) ادعاء معنی الحقیقه فی الشی ء للمبالغه فی التشبیه مع طرح ذکر المشبه من البین، کقولک: لقیت اسداً و انت تعنی به الرجل الشجاع. ثم اذا ذکر المشبه به مع ذکر القرینه یسمّی استعاره تصریحیه و تحقیقیه نحو: لقیت اسداً فی الحمام. و اذا قلنا المنیه ای الموت انشبت ای علقت اظفارها بفلان، فقد شبهنا المنیه بالسبع فی اغتیال النفوس ای اهلاکها من غیر تفرقه بین نفاع و ضرار فاثبتنا لها الاظفار التی لایکمل ذلک الاغتیال فیه بدونها تحقیقاً للمبالغه فی التشبیه فتشبیه المنیه بالسبع استعاره بالکنایه و اثبات الاظفار لها استعاره تخییلیه و الاستعاره فی الفعل لاتکون الا تبعیه کنطقت الحال. (تعریفات جرجانی).
(اِ تِ رِ) [ ع. استعاره ] (مص م.) به عاریت گرفتن.
(اسم، اسم مصدر) [عربی: استعارَة] ‹استعارت› [esteāre] ۱. (ادبی) در بدیع، استعمال کلمهای در غیر معنی حقیقی خودش بر سبیل تشبیه یعنی آوردن مشبه یا مشبهٌبه در کلام و حذف طرف دیگر، مانندِ این جمله: ماهی را دیدم سر از دریچه بیرون کرد. Δ ماه در این جمله بهجای کلمۀ محبوب، معشوق، یا زنی زیبا به کار رفته است. ۲. (اسم مصدر) [قدیمی] عاریت گرفتن؛ قرض گرفتن.
اشاره، ایما، تعریض، تلمیح، تمثیل، تمثیل، رمز، کنایه
استعاره یا مانندگویی یک روش در فن بیان است بهمعنای بهکار بردن یک واژه، عبارت یا جمله بهجای چیز دیگری بر اساس شباهت بین آنها. استعاره اهمیت بسیاری در شعر و ادب جهان دارد بهطوری که شعر را کلامی مبتنی بر استعاره و اوصاف آن دانستهاند. اولین بار توسط ارسطو بهعنوان گونهای از تشبیه تشریح شد، میتوان گفت استعاره همان تشبیه است که مشبه یا مشبهٌبه آن حذف شده باشد و گاهی وقتها وجه شبه هم حذف شدهاست برای مثال، «گریهٔ ابر بهاری» استعاره است که زیرساخت آن این جمله است: «ابر بهار مانند انسان میگرید»؛ از این زیرساخت مشبهٌبه حذف شده و تنها مشبه و ویژگی پایهٔ محذوف باقی ماندهاست.