[اِ تِ] (ع مص) استظلال بظل؛ خواهش سایه کردن. سایه گرفتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). || پناه بردن بسایه. پناه جستن. (غیاث). || نشستن در سایه. در سایه نشستن. بسایه شدن. در سایه درآمدن. || استظلال از چیز و استظلال بچیز؛ سایه گرفتن آن. || استظلال کرم؛ در هم پیچیدن شاخه های خوشه دار رز. || استظلال عین؛ فروشدن چشم به مغاک. گود افتادن چشم. || استظلال دم؛ رفتن خون از شکم.

فرهنگ عمید

استظلال

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [estezlāl] پناه بردن به سایه؛ در سایه نشستن.