[اِ تِ] (ع مص) نیکوئی کردن خواستن. و منه: اربع لاتستصلح فسادها، محاسده الاکفاء و عداوه القرباء و الرکانه فی الامراء و الفسق فی العلماء. (منتهی الارب). || نیک شدن. نیک آمدن چیزی. (زوزنی). || صلح جستن. || صلاح کار جستن. صلاح پرسیدن. (غیاث). || استصلاح یکی از اصول فقه نزد مالک بن اَنس و اصحاب او باشد، و مثال آن اجازه ایست که صیارفه دارند در تبایع وَرق بورق (دراهم مَضروبه) و عین بعین با زیاده و نقصان در صورتی که نوع این معامله بر غیر صیارفه ممنوع است و این برای آن مجاز است که صلاح عامه در آن است. (مفاتیح العلوم).

فرهنگ معین

استصلاح

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) طلب صلاح و نیکی کردن.

فرهنگ عمید

استصلاح

(اسم مصدر) [عربی] [esteslāh] ۱. (فقه، حقوق) استدلال در حکمی که قاضی بنا به مصلحتی استنباط کند و به آن رٲی بدهد. ۲. [قدیمی] به دنبال صلاح کار بودن؛ نیکویی خواستن.