[اِ تِرْ] (ع مص) بوی برداشتن. (منتهی الارب). بوی بردن. خم گرفتن گوشت. (تاج المصادر بیهقی). بوی گرفتن. بو گرفتن. (وطواط). || آسایش جستن. || آسایش یافتن. برآسودن. (منتهی الارب). بیارامیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). راحت یافتن :به آب و هوای غزنه مشتاق گشت و بروح آن ولایت استرواح و استشفاء طلبید. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 179). برسبیل قیلوله آنجا ساعتی استرواحی رفت. (جهانگشای جوینی).

فرهنگ معین

استرواح

(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص م.) آسایش جستن. ۲- (مص ل.) آسایش یافتن، برآسودن. ۳- بو گرفتن، گندیدن.

فرهنگ عمید

استرواح

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [estervāh] راحتی؛ آسایش؛ آسودگی.