[اِ تِ] (ع مص) دلیل خواستن. (منتهی الارب). دلیل جستن. گواهی خواستن. (غیاث). || دلیل آوردن. (منتهی الارب) (غیاث). دلیل کردن. دلیل گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بدلیل گرفتن. دلیل ساختن. تمسک. گواه آوردن. شاهد آوردن. استشهاد : در کتب طب هم اشارتی دیده نیامد که بدان استدلالی دست دادی. (کلیله و دمنه).

فرهنگ معین

استدلال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) ۱- دلیل خواستن. ۲- دلیل آوردن. ج. استدلالات.

فرهنگ عمید

استدلال

(اسم مصدر) [عربی] [estedlāl] آوردن برای ثابت کردن مطلبی.

برهان، حجت، دلیل، محاجه

استنتاج

استدلال یا گَواه‌آوری ، ترکیب قانون‌مند قضیه (های) معلوم برای رسیدن به قضیه (های) تازه است. استدلال یعنی برای ادعا و گفته خود دلیل و علت ارائه کنیم. در استدلال، ذهن بین چند قضیه، ارتباط برقرار می‌کند تا از پیوند آن‌ها، نتیجه زاده شود و به‌این‌ترتیب نسبتی مشکوک و مبهم به نسبتی یقینی تبدیل شود به عبارتی دیگر به تجمیع تصدیقات برای اثبات تَصدیقی دیگر استدلال گفته می‌شود.

واژه های نزدیک