[اِ تِ] (ع مص) دریافت. دریافتن. دریافتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). || طلب دریافتن چیزی کردن. طلب دریافت کردن. || استدراک مافات؛ تدارک آن. تدارک کردن مافات را. اراده کردن تدارک مافات را بچیزی. (منتهی الارب). || غلط گرفتن بر. یافتن غلط در. || دریافتن: بَل، استدراک راست یعنی برای دریافتن فائتی است. استدراک؛ فی اللغه طلب تدارک السامع و فی الاصطلاح رفع توهم تولد من کلام سابق. و الفرق بین الاستدراک و الاضراب ان الاستدراک هو رفع توهم یتولد من الکلام المقدم رفعا شببها بالاستثناء نحو جاءنی زید لکن عمرو لدفع وهم المخاطب ان عَمْراً ایضاً جاء کزید، بناء علی ملابسه بینهما ملایمه. و الاضراب هو ان یجعل المتبوع فی حکم المسکوت عنه یحتمل ان یلابسه الحکم و ان لایلابسه فنحو جاءنی زید بل عمرو یحتمل مجی ء زید و عدم مجیئه و فی کلام ابن الحاجب انه یقتضی عدم المجی ء قطعاً. (تعریفات جرجانی). استدراک. دفع توهم احتمالی است: فلان کاشی است لکن بدلعاب نیست. فلان تبریزی است لیکن دست و دل باز است. این گرمک است لکن شیرین است. این به است لیکن آبدار است. مؤلف کشاف اصطلاحات گوید: الاستدراک فی عُرفِ العلماء یطلق علی ذکر شیئین یکون الاول منهما مُغنیاً عن الاَخر سواء کان ذکر الاَخر ایضاً مغنیاً عن الاول کما اذا کان الشیئان متساویین او لم یکن کما اذا ذکر اولاً الخاص ثم العام کما تقول فی تعریف الانسان النّاطق الحیوان بخلاف ذکر الخاص بعد العام فانّه لیس باستدراک اذ الاول لیس مُغنیاً عن الثانی کما تقول فی تعریف الانسان الحیوان النّاطق و هو قبیح الاّ ان یتضمن فائده اذ حینئذ لایبقی الاستدراک بالحقیقه. هکذا یستفاد مما ذکره المولوی عبدالحکیم فی حاشیه شرح المواقف فی تعریف الحال فی مقدمه الامور العامّه. و یطلق ایضاً عند النحاه علی دفع توهم ناشی ء مِن کلام سابق و اداته لکن. فاذا قلت جاءنی زیدٌ مثلاً فکأنّه توهم ان عَمْراً ایضاً جاءَک لما بینهم من الالف فرفعت ذلک الوهم بقولک: لکن عَمْراً لم یجی ء و لهذا یتوسط لکن بین کلامین متغایرین نفیاً و اثباتاً تغایراً لفظیاً کما فی المثال المذکور او معنویّاً کما فی قولک: زیدٌ حاضرٌ لکن عَمْراً غائب. هکذا فی الفوائد الضیائیه فی بحث الحروف المشبّهه بالفعل. و فی الضّوء شرح المصباح: الفرق بین الاستدراک و الاضراب انّ الاضراب هو الاعراض عن الشی ء بعدالاقبال علیه، فاذا قلت ضربت زیداً کنت قاصداً للاخبار بضرب زید ثم ظهر لک انّک غلطت فیه فتضرب عنه الی عمرو و تقول بل عَمْراً ففی الاضراب تبطل الحکم السابق و فی الاستدراک لاتبطله - انتهی. یعنی انّ فی الاضراب تجعل المعطوف علیه فی حکم المسکوت عنه فلاتحکم علیه بشی ء لابنفی و لاباثبات فقد ابطلت الحکم السابق الذی قصدت الاخبار به قبل الاضراب بکلمه بل و لیس المقصود ببطلان الحکم السابق اثبات نقیض الحکم السابق فی المعطوف علیه. و یؤیّده ما فی الاطول من انّ معنی الاضراب جعل الحکم الاول موجباً کان او غیر موجب کالمسکوت عنه بالنّسبه الی المعطوف علیه. و ما فی المطول من ان معنی الاضراب ان یجعل المتبوع فی حکم المسکوت عنه یحتمل ان یلابسه الحکم و ان لایلابسه، فنحو جاءنی زید بل عمرو یحتمل مجی ء زید و عدم مجیئه - انتهی. اعلم ان الاستدراک بهذا المعنی ان تضمن ضرباً من المحاسن یصیر من المحسنات البدیعیه معدوداً فی علم البدیع. قال صاحب الاتقان: شرط کون الاستدراک من البدیع ان یتضمّن ضرباً من المحاسن زائداً علی ما یدلّ علیه المعنی اللغوی نحو: قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا (قرآن 49/14). فانه لو اقتصر علی قوله لم تؤمنوا لکان منفراً لهم لانّهم ظنوا الاقرار بالشهادتین من غیر اعتقاد ایماناً فاوجبت البلاغه ذکر الاستدراک لیعلم انّ الایمان موافقه القلب و اللسان و انّ انفراد اللسان بذلک یسمی اسلاماً و لایسمّی ایماناً. و زاد ذلک ایضاحاً بقوله: و لما یدخل الایمان فی قلوبکم، فلما تضمن الاستدراک ایضاح ما علیه ظاهر الکلام من الاشکال عدّ من المحاسن - انتهی.

فرهنگ معین

استدراک

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) ۱- فهمیدن، درک کردن. ۲- اعتراض کردن، خرده گرفتن. ۳- آوردن بیتی که مصراع اول مدح و مصراع دوم ذم باشد یا برعکس. ۴- تصحیح کردن. ۵- جبران کردن.

فرهنگ عمید

استدراک

(اسم مصدر) [عربی] [estedrāk] ۱. درک کردن؛ پی بردن؛ دریافتن. ۲. (ادبی) در بدیع، سرودن شعری که در آن کلماتی آورده شود که ابتدا گمان هجو رود و بعد کلماتی که دلالت بر مدح کند، مانندِ این شعر: اثر میر نخواهم که بماند به جهان / میر خواهم که بماند به جهان ‌در، اثرا (رودکی: ۴۹۱)، یا شعری که در مصراع اول آن گمان مدح برود و در مصراع دوم معلوم شود که هجو است، مانندِ این شعر: سپهسالار لشکرشان یکی لشکرشکن کآری / شکسته شد از او لشکر ولیکن لشکر ایشان (عنصری: ۳۴۵). ۳. [قدیمی] طلب دریافت چیزی کردن. ۴. [قدیمی] تلافی و تدارک کردن؛ جبران کردن.