[اِ تِ] (ع مص) بخود بازآمدن. (منتهی الارب). || یاد داشتن. || حضوری کس خواستن. (غیاث). حاضر آمدن خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). حاضر کردن خواستن: از حضرت سلطان به استحضار شار مثال رسید. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 345). || دوانیدن. (منتهی الارب). دوانیدن اسب. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی): استحضرت الفرس؛ دوانیدم اسب را. || اطلاع. آگاهی.
(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص م.) به حضور خواستن. ۲- یادآوری کردن. ۳- یاد آوردن. ۴- (اِمص.) آگاهی.
(اسم مصدر) [عربی] [estehzār] ۱. آگاهی. ۲. حاضر کردن. ۳. [قدیمی] احضار کردن.
يادداشت , فهرست , ليست , احضار , جلب