[اِ تِ] (ع مص) مژده دادن. (منتهی الارب). || خبر خوش پرسیدن. (غیاث اللغات). || شاد شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شادمان شدن. شادی یافتن. (زمخشری). فرَح. سرور. شادی. اِبشار: و التماسات هر یک را بر آن جمله به اهتزاز و استبشار تلقی کرد. (کلیله و دمنه). و دلهای جراحت رسیده را مراهم مراحم می نهاد و همگنان را امداد استبشار روی مینمود. (رشیدی). || به خبر یقین کردن. (منتهی الارب). قال الله تعالی: یستبشرون بنعمه من الله. (قرآن 3/171).

فرهنگ معین

استبشار

(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص ل.) شاد شدن، شادی کردن. ۲- (اِمص.) گشاده رویی.

فرهنگ عمید

استبشار

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [estebšār] ۱. شاد شدن؛ شادمانی. ۲. شنیدن خبر خوش.