[اُ] (ص) گستاخ. (برهان) (جهانگیری). بستاخ. (مؤید الفضلاء). اوستاخ. (آنندراج). بی ادب و لجوج. (برهان). بی پروا :
[اِ] (اِ) شاخی که تازه از درخت روئیده باشد. (برهان). ستاک.
[] (اِخ) شهرکیست خرد از حدود خراسان بر دامن کوه نهاده. (حدود العالم).
( اُ ) (حامص.) ۱- دلیری، جسارت. ۲- شوخی، بی ادبی. ۳- محرمی، یگانگی.
(صفت) [قدیمی] [ostāx] = گستاخ