[اِ تا تِ] (اِخ)(1) ارشک پسر داریوش دوم که بعدها پس از جلوس بتخت موسوم به اردشیر گردید، وی با استاتیرا دختر ایدِرنِس (ویدرن) یکی از بزرگان پارسی ازدواج کرد و برادر استاتیرا موسوم به تری تخمس(2) آمس ترپس دختر شاه را داشت. (ایران باستان صص 901 و 962). استاتیرا آنگاه که ملکه شد در تخت روان باز و بی پرده حرکت میکرد و به اشخاصی از زنان اتباع خود اجازه میداد که به او نزدیک شده درودش گویند و این رفتار او پارسیان را خوش آمد. (ایران باستان ص 995 و 996). پروشات مادر اردشیر دوم با استاتیرا خصومت میورزید. (ایران باستان ص 998 و 1037 و 1054). و مدتها قصد کشتن استاتیرا را داشت، بالاخره به دسائس و حیل نیت خود را اجرا کرد. او زنی در خدمت خود داشت بنام ژی ژیس(3) که مورد اعتماد تام ملکه و بر وی بسیار مسلط بود و همین زن بقول دی نن آلت اجرای خیال فاسد پروشات گردید. شرح قضیه موافق نوشته های دی نن و کتزیاس و پلوتارک (زندگانی اردشیر، فصل 21) با جزئی اختلافی چنین است: هر دو ملکه از چندی قبل آشتی کرده و ظاهراً نشان میدادند که منازعات و سوء ظن های دیرینه را فراموش کرده اند، زیرا بمنازل یکدیگر آمد و شد داشتند و با هم غذا صرف میکردند ولی چون باطناً باز از یکدیگر بیمناک بودند غذا را از یک ظرف و از همان خوراک میخوردند. بعد پلوتارک گوید: در پارس مرغی هست که فضاله ندارد و روده هایش پر از چربی است بنابراین تصور میکنند که غذای این مرغ از باد و شبنم است. این مرغ را رین تاسِس نامند ولی کتزیاس این مرغ را رین داوِس نامیده و چنین گوید: پروشات در سر میز یکی از این مرغها را برداشته با کاردی که یک طرف آنرا مسموم کرده بودند به دو نیم تقسیم کرد، نیمی را که مسموم نشده بود خودش برداشت و نیم مسموم را بملکهء جوان داد. دن نُن گوید که مِلان تاس نامی مرغ را بریده قسمت مسموم را به استاتیرا داد. بهرحال از درد شدید و تشنج هائی که بعد برای ملکه حاصل شد او یقین کرد که مسموم گشته و بفاصلهء چند ساعت درگذشت. شاه هم نسبت به پروشات سوءظن حاصل کرد زیرا درجهء کینه ورزی و شقاوت او را خوب میدانست و برای اینکه در این باب حقیقت مطلب را بداند، فرمود تمام خدمه و صاحب منصبان مادرش را توقیف و زجر کنند، ولی پروشات ژی ژیس را مدتها در منزل خود نگاهداشت و از تسلیم او بشاه امتناع ورزید بالاخره این زن روزی اجازه گرفت بخانه اش برود و قراولان شاهی او را گرفته موافق قوانین پارسی که برای زهردهندگان مقرر است با زجر کشتند، یعنی سرش را روی سنگ پهنی گذارده با سنگی دیگر چندان کوبیدند، تا خرد شد و صورتش مسطح گردید. چنین است عقیدهء دی نُن، ولی کتزیاس گوید که ژی ژیس آلت اجرای قصد پروشتات نبود و فقط بر خلاف میل خود از قضیه اطلاع داشت. بهرحال شاه بمادرش چیزی نگفت و نسبت به او کاری نکرد، جز اینکه او را از خود دور داشت. (ایران باستان ص 1096 و 1097). ظن قوی میرود که مادر اردشیر سوم استاتیرا بوده است. (ایران باستان ص 1164 و 1466).
[اِ تا تِ] (اِخ)(1) زن داریوش سوم پادشاه هخامنشی. (ایران باستان ص 1449). او پس از جدال نخستین اسکندر و داریوش با حرم پادشاه اسیر اسکندر شد. (ایران باستان صص 1318 - 1320).
[اِ تا تِ] (اِخ)(1) دختر داریوش سوم. او با مادر خود همنام بود. کنت کورث گوید (کتاب 4 بند 5): مقارن فتح صور بدست اسکندر (332 ق. م.) نامه ای از داریوش سوم به اسکندر رسید که او را پادشاه خوانده به او تکلیف کرده بود دخترش استاتیرا را به وی بدهد و جهیز او ممالکی باشد که بین هِلس پونت (داردانل) و رود هالیس (قزل ایرماق حالیه) واقع است و اسکندر بدین شرایط صلح کند. (ایران باستان ص 1344). و استاتیرا جزو حرم داریوش اسیر شد. (ایران باستان ص1318، 1320، 1362). اسکندر پس از مراجعت از هند با استاتیرا ازدواج کرد. پلوتارک می نویسد (بند 100): «وقتی که اسکندر میمرد رُکسانه (زن دیگر اسکندر) آبستن بود و از این جهت مورد احترام مقدونیها واقع شد، ولی چون او به استاتیرا (دختر داریوش) رشک میبرد، او را فریب داد به این معنی که نامهء جعلی از طرف اسکندر به او نوشته احضارش کرد و همینکه او آمد امر کرد او و خواهر وی را کشته جسد آنها را در چاهی انداختند و بعد چاه را به امر او پُر کردند. در این کار پردیکاس محرم و شریک جنایت او گشت. این همان شخص است که پس از مرگ اسکندر از تمام سرداران او متنفذتر بود». (ایران باستان ص 1934).
[دختر] (در اعلام) نام زن داریوش سوم ؛ نام دختر داریوش سوم (او با مادر خود همنام بود) ؛ نام ملکهی اردشی
افراد زیر با نامهای استاتیرا وجود دارند: