[اَ] (اِ)(1) بذرقطونا. (حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی). و وجه تسمیهء او به اسبغول آنست که چون معنی غول گوش باشد و این گیاه شبیه به گوش اسب است اسبغول گویند و این در صیدنهء ابی ریحان مسطور است. (فرهنگ خطی) (فرهنگ سروری). اسفیوش. (فرهنگ سروری). فسلیون. سبیوس. اشجاره. اسفرزه. اسپرزه. روف. ختل. هروتوم. برغوثی. سایوس. قارنی یارق. شکم پاره. حشیشه البراغیث. ینم :
(اسم) ‹اسپغول› (زیستشناسی) [قدیمی] [asbqul] = اسفرزه