[اَ کَ] (ع اِ) تخت که در خانهء عروس یعنی حجله نهند.(1) || هرچه که بر آن تکیه زنند و بنشینند از تخت و منصه و فراش. مسند. || تختی و سریری که بر آن حجله یا شامیانه باشد. (غیاث از ابن حاج). || تخت آراسته. (مهذب الاسماء) (غیاث). سریر. اورنگ. ج، اَرائِک. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). || اریکهء جُرح؛ گوشت سرخ سالمی که از زیر جُرح پدید آید چون رو به بهبود گذارد. (از منتهی الارب). گوشت سرخ که در جراحت پیدا شود بعد از رفتن ریم.

[اُ رَ کَ] (اِخ) یکی از دو کوه «اریکتان». اصمعی گوید اریکه آبی است بنی کعب بن عبدالله بن ابی بکر را قرب عفلان. و ابوزیاد گوید از آبهای بنی ابی بکربن کلاب است در مغرب حمی ضریه و نخستین موضع مصدق(1) مدینه است. (معجم البلدان).

(اَ کِ) [ ع. ] (اِ.) تخت، سریر.

(اسم) [عربی: اریکَة، معرب، مٲخوذ از فارسی؟] [arike] تخت، به‌ویژه تخت سلطنت.

اورنگ، تخت، سریر، عرش، کرسی

واژه های نزدیک