[اَ نَ] (ع اِ)(1) خرگوش. (صراح) (غیاث). توشقان. دوشان. خرگوش نر یا خرگوش ماده. و یا خرگوش ماده را ارنب و نر را خزز گویند. (منتهی الارب). ج، اَرانِب، اَران. (منتهی الارب). ارنب بالیونانیه لاغوس(2) و اللطینیه لابره و العربیه خزز و البربریه بابرزست و السریانیه أرنبا و العبریه أرنبست و الاغریقیه و الفارسیه لغوس. رجوع به تذکرهء ضریر انطاکی و البیان و التبیین چ سندوبی ص 33 و 34 و 40 و 118 و رجوع به ارنب بری و خرگوش شود :

[اَ نَ] (اِخ)(1) صورتی فلکی از صور جنوب و آنرا بر مثال خرگوش توهم کرده اند و کواکب آن دوازده است. (جهان دانش). نام صورت چهارم از چهارده صورت فلکی جنوبی. (مفاتیح). و آن در زیر پای جبار است و چهار ستارهء عرش الجوزا و ستارهء ارنب در همین صورت است و آنرا بفارسی خرگوش یا خرگوش فلک گویند. || نام ستاره ای از قدر سیُّم در صورت ارنب.

[اَ نَ] (ع اِ) نامی از نامهای زنان عرب. (منتهی الارب) (شمس اللغات) (آنندراج).

(اَ نَ) [ ع. ] (اِ.) ۱- خرگوش. ۲- یکی از صورت‌های فلکی جنوبی.

(اسم) [عربی] [arnab] ۱. (نجوم) از صورت‌های فلکی نیمکرۀ جنوبی، شامل ۱۲ ستاره. ۲. (زیست‌شناسی) [قدیمی] = خرگوش

پينه , ورم , اسم حيوان دست اموز (مثل خرگوش) , خرگوش , شکار خرگوش کردن

ارنب به موارد زیر اشاره دارد:

  • خرگوش
  • ارنب (ستاره) از ستارگان صورت فلکی ارنب