[اِ] (ع مص) خشک و ساکن گردانیدن اشک را. (منتهی الارب). واایستادن خون و اشک. (تاج المصادر بیهقی). استادن اشک و خون. (زوزنی). || ارقاء عَرَق؛ برداشتن خوی. || ابوالشرف ناصح بن ظفربن سعد منشی جرفادقانی، مترجم تاریخ یمینی، ارقاء را به معنی بلند گردانیدن و ارتقاء دادن آورده است: شیخ ابوالحسین عتبی در ترتیب و تمشیت کار و اعلای دَرَجت و ارقای مرتبت او جدّ بلیغ نمود. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 51). در حسن ایثار و لطف اصطناع و تدریج مکانت و ارقای مرتبت او میفزود. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 397 نسخهء چاپی و نسخهء خطی).

[اَ رِقْ قا] (ع ص، اِ) جِ رقیق. بندگان. مملوکان: نخاس... کنیزکی را بر دیگری مزیّت میدهد و چون از وی وجه رجحان و مزیّت این بر آن میطلبیم آنچ بکثرت دربت و طول ممارست از مزاولت بیع و شراء دوابّ و ارقّاء بذوق یافته است در عبارت نمیتواند آورد. (المعجم چ طهران ص 338).

(اَ رِ قّ) [ ع. ] جِ رقیق ؛ بندگان، مملوکان.