[اَ] (اِ) (از پهلوی ارژ) بها. (برهان). قیمت. (ربنجنی) (مهذب الاسماء) (جهانگیری) (غیاث اللغات). ارزش. (برهان). ارج(1). اخش. نرخ. ثمن :

[اَ / اُ] (ع اِ)(1) صنوبر. (قاموس) (برهان) (مؤید الفضلاء). ارز، درخت صنوبر بی بار است و زفت رطب از آن حاصل میشود. (تحفهء حکیم مؤمن). || یا صنوبر نر. (منتهی الارب). صنوبر نر که ثمر ندهد. شربین. فوقا(2). || صنوبر صغار. رجوع به صنوبر صغیر شود. || یا درخت عرعر(3). (منتهی الارب) (برهان). || درخت سرو. (برهان) (مؤید الفضلاء). || درخت انار. (برهان) (مؤید الفضلاء).

[اَ رَ] (ع اِ) ارزن. درخت ارژن. رجوع به ارژن شود.

[اَ رُ / اَ رُزز / اُ / اُ رُ / اُ رُزز] (ع اِ) آرز. رُزّ. آرُز. برنج. دانهء معروف. (منتهی الارب). برنج. (مهذب الاسماء) (غیاث) (نصاب). کرنج. (مؤید الفضلاء). و فی شرح الفصیح للمرزوقی، الاترج، فارسی معرب، قال و قیل ان الارز کذلک. (المزهر للسیوطی). ظاهراً در اینکه این کلمه ریشهء سامی ندارد و عربی نیست شکی نباشد. چه لفظ ری(1) و ریز(2) در بعضی شعب السنهء دیگر آریائی آمده است لکن در فارسی بودن چنانکه مرزوقی میگوید دلیلی در دست نیست. فقط فرهنگ نویسان آبریس را به معنی آشاب و آبچلو ضبط کرده اند و شک نیست که کلمه مرکب از آب بمعنی متداول آن و ریس صورتی از ری و ریزو و رز و ارز است. و این کلمه از اُریزا(3)لاطینیه مأخوذ است. حکیم مؤمن آرد: معرب اوریز یونانی است بفارسی برنج نامند در دوم خشک و در حرارت و برودت معتدل و بالخاصیه در محرورالمزاج حرارت و در باردالمزاج برودت احداث میکند و ظاهراً بجهت این تأثیر قدما و اکثر متأخرین مرضی را مزوره از برنج نفرموده اند و مخصوص اصحاء دانسته اند چه در مرضی احداث کیفیت متضاده و در اصحّاء کیفیه متوافقه شرط است و حکمای هند متفق اند بر آنکه او باعث طول عمر و صحت بدن است و در حدیث نیز این معنی ورود یافته و برنج هندی را لزوجت کمتر و آنرا چنپا نامند و برنج سرخ فارسی را قبض بیشتر و سفید در تغذیه قوی تر و اقسام او مسدّد و قابض و بتنهائی قلیل الغذاء و جهت زحیر و اسهال دموی و اختناق رحم و امراض گرده و مثانه مفید و با شیر و شکر کثیرالغذاء و مبهی و مسمّن بدن و مولد منی و با دوغ تازه و سماق مسکن حرارت و جهت اسهال صفراوی و تشنگی و غثیان نافع و با شیر بز جهت زحیر و با پیه گردهء بز و روغن جهت مغص و اکثار او مصلح حال بدن و رنگ رخسار و مولد خلط صالح و مورث دیدن خوابهای خوب و مولد قولنج و سدّه و اعتقال طبع و مصلحش خیسانیدن آن در آب نخاله و خوردن او با شیرینی و چون در آب قرطم بجوشانند رفع سدّهء او میکند و آشامیدن آب مطبوخ او مثل ماءالشعیر مسکن لذع اخلاط مراری معده و امعا و با شیر تازه بالمناصفه دو روز خوردن جهت تولید منی مجرب است و حقنه به آب مغسول او جهت سحج و قرحهء امعا نافع و در جلا دادن جواهر بی عدیل و آب نخاله او درین قوی تر و طلای او با ترمس جهت کلف و آثار و ضماد او با پیه جهت گشودن دُمل و ذرورش جهت جراحات تازه و آشامیدن آرد برنج که بسیار پخته باشند با پیه گردهء بز جهت افراط اسهال مرضی و اسهال دوائی و سحج بغایت مجرب است و آب شلتوک مسقط جنین و پوست شلتوک که بسیار نرم صلایه نکرده باشند از جملهء سموم است و گویند یک مثقال او کشنده است و مؤلف تذکره منکر این اثر و مکرب و مصدع میداند و سعوط گرد برنج که در حین سفید کردن او بهم رسد جهت قطع رعاف مجرب و بدل برنج، آرد جو مغسول است. (تحفهء حکیم مؤمن). بپارسی برنج گویند طبیعت آن سرد و خشک است در دویم. بهترین وی کرمانی بود بعد از آن خوارزمی بعد از آن گیلانی منفعت وی آنست که شکم ببندد بستنی به اعتدال اما برنج سرخ شکم را محکم ببندد اما برنج کوپالی چون بشویند و با روغن بادام و یا دنبه یا روغن کنجد میریزند سودمند بود جهت گزیدگی معده و اگر به آب خسک دانه بپزند سُده تولید نکند و طبیعت را نرم دارد و اگر آبی که برنج سرخ در وی جوشانیده باشند با بعضی ادویهء قابض حقنه کنند، جهت سحج روده نافع بود اما برنج سفید، لون روی را صافی کند و بدن را فربه کند اما مضر بود به اصحاب قولنج و مصلح آن شیر تازه است یا روغن. صاحب تقویم گوید مصلح آن عسل و شکر سرخ است و جالینوس گوید شکم ببندد و چون با شیر بپزند منی بیفزاید و دیسقوریدوس گوید برنج پارسی نافع بود جهت شکم و خون رفتن و علت گرده و مثانه و اختناق رحم و تزحر را بغایت نافع بود. و جالینوس گوید بدل آن پوست جو است. (اختیارات بدیعی). و رجوع به تذکرهء ضریر انطاکی ص 41 شود.

[اَ] (ع مص) خود را درهم کشیدن. || منقبض گردیدن، چنانکه بخیلی آنگاه که از وی عطائی خواهند. گرفته شدن ببخل: اِنّ فلاناً اذا سئل، اَرَزَ و اذا دعی اهتزّ؛ یعنی فلان وقتی که چیزی از او بخواهند منقبض شود و وقتی که برای طعام خوانند او را خوش گردد. || مجتمع شدن. (منتهی الارب). با هم آمدن. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن. || ثابت شدن. استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی). ثابت گردیدن. (منتهی الارب). || پناه بردن. پناه گرفتن در جائی، چنانکه مار در سوراخ خویش آنگاه که قصد او کنند: ارزت الحیه؛ پناه گرفت مار بسوراخ خود و برگردید بسوی آن و ثابت ماند در آن. (منتهی الارب). و منه: ان الاسلام لیأرِزُ الی المدینه کما تأرزُ الحیه الی جُحرها. (منتهی الارب). || سرد شدن هوا. سرد شدن شب. || ارزالکلام؛ پیوستگی و درستی کلام بحصر و جمعیت. (منتهی الارب).

[اَ] (اِخ) شهرکی است در ابتدای جبال طبرستان از ناحیهء دیلم و بدانجا قلعه ای است حصین. ابوسعد منصوربن حسین آبی در تاریخ خود گوید: ارز قلعه ایست به طبرستان که حصاری شبیه یا قریب بدان از جهت استواری و بلندی و وسعت در روی زمین نیست و در آن بستان ها و آسیاهای دایره است و آب آن زائد بر حاجت است و فاضل آن به اودیه میریزد. (معجم البلدان). رجوع بسفرنامهء مازندران و استرآباد رابینو ص 129 شود.

[اِ رِ] (اِخ)(1) شهری در ارمنستان که بقول اگاثانگلس مورخ ارمنی (مائهء چهارم میلادی) در آنجا مانند معبد خوزستان، مجسمهء زرین ناهید برقرار بوده است. (یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 175).

( اَ ) [ په. ] (اِ.) ۱- بها، قیمت، ارزش. ۲- پول خارجی، پول بیگانه. ؛ ~ تهاتری ارزی که در قراردادهای پایاپا مبنای محاسبه قرار می‌گیرد. ؛ ~ یوزانس ارزی که پس از دریافت کالا حواله می‌شود. ؛ ~ دولتی ارزی که دولت از طریق بانک‌های مجاز و به نرخ دولتی می‌فروشد. ؛ ~ دانشجویی ارزی که دولت به دانشجویان خارج از کشور برای ادامه تحصیل می‌دهد. ؛ ~ شناور ارزی که بهای آن ثابت نیست و براساس عرضه و تقاضا تعیین می‌شود. ؛ ~ رقابتی ارزی که از سوی دولت در رقابت با بازار آزاد عرضه می‌شود. ؛ ~ صادراتی ارزی که از طریق فروش کالای صادراتی تأمین می‌شود.

(اسم) [پهلوی: arž] ‹ارج› [arz] ۱. (اقتصاد) سند بانکی که ارزش آن به پول خارجی معیّن شده باشد. ۲. (اقتصاد) پول خارجی که در داخل مملکت خریدوفروش شود. ۳. (بن مضارعِ ارزیدن) = ارزیدن ۴. [قدیمی] قدر ‌و قیمت: ♦ بسنده کند زاین جهان مرز خویش / بداند همه مایه و ارز خویش (فردوسی: ۲/۲۶۲). ۵. [قدیمی] بها؛ نرخ.

(اسم) [عربی] (زیست‌شناسی) [قدیمی] [arz] نوعی صنوبر.

(اسم) [عربی: ارزّ] (زیست‌شناسی) [قدیمی] [a(o)roz] = برنج۱: ♦ روی هم آگنده‌اند آن نازها / چون ارز در دکهٴ رزازها (ایرج‌میرزا: ۱۳۵).

پول، پول‌بیگانه، سعر ارج، ارزش، بها، قیمت

سدر , سرو , سروازاد , چوب سرو , رنگ قرمز مايل به زرد

پول رایج یکایی پولی برای سنجش دادوستد کالا و خدمات است که در تسهیل انتقال کالا و خدمات نقشی اساسی دارد. به عبارت دیگر، نام پول رایج یک کشور، یکای پول در آن کشور است. برای نمونه، یکای پول کشور ایران، ریال و یکای پول کشور ایالات متحده، دلار است.

ﺁﻧﻠﯽ ﺑﻴﺘﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﺭﺯ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ, ﻧﺸﺎﻥ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﺮﺩﻥ ﭼﻴﺰﻯ ﻣﻰ‏ﺑﺎﺷﺪ. ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺍﺭﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ‏ﻯ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﻣﻰ‏ﺑﺎﺷﺪ.