[اَ مَ] (حامص مرکب)(1)گرانبهائی. || عزّ. عِزّت. (زوزنی). عزازت. ذوآبه. (منتهی الارب). مقابلِ ذُلّ و ذلّت و خواری: هو فی عِز و مَنعه؛ یعنی او در ارجمندی است و با خود حمایت کنندگان و پشتی دهندگان دارد. هو فی عِز مَنیع؛ او در عزّت و ارجمندی است. اخسن الرجل؛ خوار گردید بعد ارجمندی. مریره؛ ارجمندی نفس. (منتهی الارب) :

فرهنگ عمید

ارجمندی

(حاصل مصدر) [مقابلِ خواری] [arj[o]mandi] بزرگواری؛ عزت.

اصالت، بزرگواری، عزت، فخامت، نجابت، ≠ ذلت