[اِ] (ع مص) بازگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب): ارجعه الله. || چیزی را بسوی چیزی متوجه گردانیدن. (غیاث اللغات). || رجوع کردن امری . احاله. || نفع بخشیدن. (منتهی الارب): ارجع الله بیعته؛ نفع بخشد خدای عقد بیع او را. || خریده را بازگردانیدن. (منتهی الارب). پس دادن. || دست سپسایگی دراز کردن بگرفتن چیزی. (منتهی الارب). || ارجاع ابل؛ فربه شدن شتر بعد لاغری. فربه شدن اشتر پس از نزاری. (تاج المصادر بیهقی). || در مصیبت «انا للّه و انا الیه راجعون» گفتن. || غائط کردن. (منتهی الارب). حدث کردن. (تاج المصادر بیهقی). || ارجع الشیخ؛ دور بیمار شد پیر و تا یک ماه جسم و طاقت او بحال خود نیامد. (منتهی الارب). || ارجاع نظر؛ اعادهء آن. بار دوم دیدن. بازدید. || ارجاع کردن (کاری را)؛ محول کردن آن. || متولی کردن.
( اِ ) [ ع. ] ۱- (مص م.) بازگردانیدن، رجوع کردن امری. ۲- (اِ.) احاله، حواله. ج. ارجاعات.
(اسم مصدر) [عربی] [erjā] ۱. سپردن کاری به کسی یا جایی. ۲. هدایت کردن به جای دیگر برای راهنمایی و اطلاعات بیشتر.
احاله، انتقال، حواله، محول، واگذار
بالا جستن , پس جستن , پريدن , گزاف گويي کردن , مورد توپ وتشرقرار دادن , بيرون انداختن , پرش , جست , گزاف گويي
در زبانشناسی به حالتی در جملهها که درک معنای یک عنصر متنی با مراجعه به عناصر دیگر متن امکانپذیر میشود ارجاع میگویند. عمده ارجاعات را ضمایر شخصی، ملکی، اشارهای و صفات ملکی تشکیل میدهند.