[اِ تِ] (ع مص) خاستن. برخاستن. بلند شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات). نشوص. (تاج المصادر). بلند گردیدن. رَفع. بالا آمدن. برآمدن. از جای برآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). بلندی گرفتن :
(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص ل.) برخاستن، بلند شدن. ۲- (اِ.) جمع آوری محصول. ۳- بلندی، اوج. فاصله بین رأس تا ضلع روبرو. ۴- حاصل زراعت. ۵- بلندی سطح زمین نسبت به سطح دریا. ۶- فاصله ستاره از افق.
گرفتن (~. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) بالا رفتن، بلند شدن.
(اسم) [عربی] [ertefā] ۱. فاصلۀ عمودی چیزی نسبت به یک سطح؛ بلندی: ارتفاع قلهٴ دماوند نسبت به سطح زمین ۶۱۷۰ متر است. ۲. (ریاضی) پارهخطی عمودی که از قاعدۀ یک شکل هندسی تا رٲس آن شکل ترسیم شده باشد. ۳. (اسم مصدر) (ادبی) در بدیع، آوردن اسم یا صفتی در شعر و بالا بردن آن بهصورت درجهبهدرجه، مانندِ این شعر: قطره باران گشت و باران سیل و سیل انگیخت رود / رود دریا گشت و دریا میشود طوفان نوح (علینقی کمرهای: لغتنامه: ارتفاع). ۴. (اسم مصدر) (منطق) سلب؛ نفی؛ نبودن. ۵. (نجوم) زاویۀ میان یک جرم آسمانی تا صفحۀ افق که نهایتاً ۹۰ درجه است. ۶. (جغرافیا) فاصلۀ عمودی هر نقطه نسبت به سطح آبهای آزاد. ۷. (اسم مصدر) [قدیمی] بالا آمدن؛ برآمدن؛ بلندی گرفتن. ۸. (اسم مصدر) [قدیمی] بلند شدن. ۹. (اسم مصدر) [قدیمی] بلندمرتبگی؛ رفعت: ♦ تا همیرانم سخن در ارتفاع قدر او / از بلندی شعر من بر اوج کیوان میرسد (ابنیمین: ۸۱). ۱۰. (اسم مصدر) [قدیمی] رفع شدن؛ از بین رفتن. ۱۱. (کشاورزی) [قدیمی، مجاز] محصول. ۱۲. [قدیمی] عایدی؛ درآمد.
اوج، بالا، بلندی، رفعت، فراز، حاصل، خراج
فرازا , بلندي , ارتفاع , فراز , منتها درجه , مقام رفيع , منزلت , جاي بلند وبرامدگي , ترفيع , رفعت , جاي مرتفع , اسمان , عرش , تکبر , دربحبوحه , ارتفاعات , عظمت , بالا بردن , ترقي دادن , اضافه حقوق , برخاستن , ترقي کردن , ترقي خيز
بُلندی یا بُلندا اندازه فاصله عمودی است. به یک شیء یا پدیده دارای ارتفاع، مُرتَفَع یا بُلند گفته میشود.