[اُ] (مغولی، ص، اِ) در لهجهء محاورهء مردم خوارزم بمعنی تاجر است. (آنندراج). اورتاق : از جماعتی که میگویند ما ارتاق میشویم و بالش میگیریم تا سود دهیم. (جهانگشای جوینی). و آنچ بتازگی ارتاق میشوند و در عهد گذشته پیش از جلوس مبارک که ارتاقان معتبر را یرلیغ و پایزه بودی. (جهانگشای جوینی). و چون ارتاقان پیوسته بکسب خود مشغولند هر کس در موضعی که در شمارهء آن آمده باشد... (جهانگشای جوینی). فرمان داد که شریف و وضیع از ارتاقان و اصحاب عمل و شغل با زیردستان پای بیرون فرونکنند. (جهانگشای جوینی). ارتاقی بحضرت او آمد و پانصد بالش سرمایه گرفت. (جهانگشای جوینی). || پیله ور. || شریک. انباز. مصاحب. و ظاهراً ارتاق کسی است که سرمایه از شاهی یا بزرگی می گرفته است و در سود او را شریک می کرده است با شرط بقاء سرمایه. و رجوع به ارتاقی شود.

[ ] (اِخ) کوهی به قراقروم مغولستان. (حبط ج2 ص2).

(اُ) [ تر. ] (اِ.) = اورتاق. اورتاغ. ارتق. ارتاغ: ۱- تاجر، بازرگان. ۲- [ مغ. ] شریک، انباز، مصاحب.

(اسم) [ترکی] [قدیمی] [ortāq] کسی که با سرمایۀ دیگری تجارت و سوداگری می‌کرد و در سود او شریک بود.

واژه های نزدیک