[اِ] (ع مص) خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب). خوار شمردن. خوار گرفتن کسی را. || خوار داشتن. (منتهی الارب). خوار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث) (مؤید الفضلاء). تذلیل. ذلیل کردن. اقماع. (تاج المصادر بیهقی): ابوعلی را باکرام و احترام تمام بجرجانیه بردند و خوارزمشاه را در لباس اذلال و کسوت نکال بر مرکبی بستند و بجرجانیه رسانیدند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 161). و در اذلال صعاب و رقاب براهین معجز نموده... (جهانگشای جوینی). با خاندان خوارزمشاهیه و سلجوقیه... چه مایه اذلال رفت. (رشیدی).

[اَ] (ع اِ) جِ ذِلّ. مجاری. مسالک. طُرق: اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). امورالله جاریه اذلالها و علی اذلالها؛ ای مجاریها. (منتهی الارب). || احوال. || عادات.

( اِ) [ ع. ] (مص م.) پست شمردن، خوار گرفتن.

(اسم مصدر) [عربی، جمعِ ذِلّ] [قدیمی] [azlāl] نرم و روان شدن؛ نرمی

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [ezlāl] ۱. ذلیل ‌کردن؛ خوار کردن؛ خوار پنداشتن؛ خوار شمردن. ۲. خواری؛ ذلت.

تحقير اميز , پست سازنده , خفيف کننده , تحقير , احساس حقارت , فروتني , افتادگي , تواضع , حقارت