[اَ هَ] (ع ص، اِ) سیاه. (منتهی الارب). تیره گون : غرهء بامداد بر صفحهء ادهم ظلام پیدا گشت. (ترجمهء تاریخ یمینی ص31).
[اَ هَ] (اِخ) شاعری ایرانی از مردم کاشان. وی اکثر عمر خویش به بغداد گذرانیده است و صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید بتاریخ وفات وی دست نیافتم. از اشعار اوست :
[اَ هَ] (ع اِ) از اعلام اسب. || (اِخ) نام اسب بنی بجیربن عبّاد. || نام اسب عنتره بن شدّاد عَبْسی. || نام اسپ معاویه بن مرداس سلمی. || نام اسب هاشم بن حرملهء مرّی.
[اَ هَ] (اِخ) ابن حَظَرَهء لحمی. صحابی است.
[اَ هَ] (اِخ) ابن ضرار الضبی. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 44 شود.
[اَ هَ] (اِخ) ابن طریف السدوسی مکنی به ابی بشر. تابعی است.
[اَ هَ] (اِخ) ابن عمرو. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 3، و رجوع به فهرست همین جلد شود.
[اَ هَ] (اِخ) ابن محرّزبن اَخشن، شاعر فارسی. تابعی است.
[اَ هَ] (اِخ) ابن منصوربن زید بلخی. پدر سلطان ابراهیم که پادشاهی بلخ ترک داده درویشی اختیار کرده بود و قصهء آن مشهور است. (مؤید الفضلاء). و رجوع به ابراهیم ادهم شود.
[اَ هَ] (اِخ) عنبری یا عبدی. ابوعبیدالله المرزبانی در الموشح از او روایت دارد. رجوع به الموشح چ مصر ج 1 ص 130 و 227 شود.
(اَ هَ) (ص.) ۱- سیاه رنگ، خاکستری. ۲- آثار نو. ۳- آثار کهنه و پوسیده. ۴- بند، قید. ۵- اسب سیاه، اسب تندرو.
(صفت) [عربی] [قدیمی] [adham] ۱. سیاهرنگ (اسب). ۲. (اسم) [مجاز] اسب. ۳. [مجاز] سیاه؛ تاریک.
اسب، فرس، بند، قید
[پسر] (عربی) سیاه ، تیرگون ؛ آثار نو ؛ بند و قید ؛ (در اعلام) نام پدرِ ابراهیم (ابواسحاق ابراهیم بن ادم بن منصور بن زید بلخی) معروف به ابراهیم ادهم از بزرگان صوفیه و عرفان
ادهم ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد: