[اِ] (ع مص) ظاهر کردن خلاف باطن. (منتهی الارب). مداهنه. (زوزنی). مداهنت کردن. (تاج المصادر بیهقی). || دروغ گفتن. || نفاق کردن. || پوشیدن. (آنندراج). بپوشیدن. || صنعت کردن در سخن و جز آن. || خیانت کردن. || صاف گردانیدن. (منتهی الارب). || غش کردن. (تاج المصادر بیهقی). || خوار داشتن. قال الله تعالی: افبهذا الحدیث انتم مدهنون. (قرآن 56/81). در یک نسخهء خطی مهذب الاسماء برای کلمه معنی «دیو» و در نسخهء دیگر معنی «ونو» آمده است و شاید هر دو مصحف ریو باشد.

[اِدْ دِ] (ع مص) چرب شدن. || طلا کردن روغن بر خود. (منتهی الارب). روغن مالیدن. خویشتن را بروغن چرب کردن. (تاج المصادر بیهقی).

[اَ] (ع اِ) جِ دُهن و دُهنه. روغنها.

( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ دُهن، دُهنه ؛ روغن‌ها، چربی‌ها.

(اسم) [عربی، جمعِ دُهن] [قدیمی] [adhān] = دُهن