[اِ] (ع اِ) خورش. نانخورش. نانخورشی اعم از مایع و غیر آن و صبغ نانخورش مایع است. ترنانه. قاتق. ابا: در ادام بودن گوشت میان فقها اختلاف است. (منتهی الارب). ج، اُدُم، آدمه، آدام :

[اِ] (ع اِ) نامی از نامهای زنان عرب.

[اِ] (اِخ) آبی است بنام بئر ادام در راه یمن، بنی شعبه (از کنانه) را. || چاهی بر یک منزلی مکه.

[اِ] (اِخ)(1) شهر و بندری از هلند، دارای 7700 تن سکنه و کلیسائی زیبا از مائهء پانزدهم م. و پنیر آن مشهور است.

[اِ] (اِخ) جزیره ای از جزایر صوند بمسافت 9 میلی شمال شرقی باتاویا، عاصمهء جزیرهء جاوه و آن تعلق به هلندیان دارد و تبعیدگاه مجرمین است. (ضمیمهء معجم البلدان).

[اَ] (اِخ) اصمعی گفته نام شهریست و گفته اند وادئی است و ابوحازم گوید آن از مشهورترین وادیهای مکه است. (معجم البلدان).

[اَدْ دا] (ع ص) چرم فروش. ادیم فروش. (مهذب الاسماء).

[اُ] (اِخ) محمودبن عمر گوید وادیی است بتهامه که برسوی آن از آن هذیل و فروسوی از آن کنانه است و سیدعلی علوی گفته است ادام بکسر اول است و در آن آبی است که آنرا بیر ادام گویند واقع در راه یمن بنی شعبه (از کنانه) را. (معجم البلدان).

( اِ) [ ع. ] (اِ.) ۱- خورش، نان خورش، قاتق، اِبا. ۲- پیشوای قوم. ۳- موافق و سازگار.

(اسم) [عربی] [قدیمی] [edām] آنچه با نان خورده می‌شود؛ نان‌خورش.