[اِ] (ع مص) در خطر افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خود را در تهلکه انداختن. || یاد دهانیدن کسی را بعد فراموشی. یاد آوردن امری کسی را بعد فراموشی. || بدل گذرانیدن چیزی. بدل بگذرانیدن. (تاج المصادر بیهقی). || بلند قدر و منزلت گردانیدن کسی را: اخطره الله. || خود را گرد گردانیدن برای حریف، پس برآمدن برای جنگ با وی. || گرو بستن. || اخطار مال؛ مال را بگرو در میان نهادن. || اخطار فلان فلان را؛ هم قدر و هم منزلت کسی گردیدن. || اخطار کردن؛ اعلام کردن.

[اَ] (ع اِ) جِ خِطر. || جِ خَطَر. بلاها. تهلکه ها. امور عظیمه : در اخطار نفس خویش در مقاحم حتوف و اعتراض شهادت در ملاحم حروب و معارض اسنه و سیوف بسلامت برآمد. (ترجمهء تاریخ یمینی).

( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ خطر؛ بلاها، سختی‌ها.

( اِ) [ ع. ] ۱- (مص م.) در خطر افکندن. ۲- ابلاغ و اعلام کردن. ۳- (اِ.) آگهی، اعلام.

(اسم) [عربی، جمعِ خَطر] [قدیمی] [axtār] = خطر

(اسم مصدر) [عربی] [extār] ضرورت انجام یا پرهیز از امری را به کسی یادآوری کردن؛ آگاه کردن؛ گوشزد کردن؛ هشدار.

آگهی، اخطاریه، هشدار، ابلاغ، یادآوری

اخطار , اگاه سازي

واژه های نزدیک