[اِ] (ع مص) فرومایگی کردن. (منتهی الارب). کاری دون کردن. (تاج المصادر بیهقی). کار زبون کردن. || خوار و زبون گردانیدن. ناکس و زبون گردانیدن. خسیس گردانیدن. (زوزنی). || خسیس و فرومایه یافتن کسی را. (منتهی الارب). خوار و زبون یافتن. ناکس و زبون یافتن. || کم کردن (بهرهء کسی): اَخَسَّ الله حظّه؛ کم کناد خدای بهرهء او را!