[اَ] (اِ) آخریان. قماش. سلعه. جهاز. (ربنجنی). متاع. کالا. کاله. بضاعت. کالای برگزیده. رخت. مبیع. و آن کالای خرید و فروخت است. (مجمل اللغه): التدلیس؛ عیب اخریان بر خریدار بپوشانیدن. (زوزنی). الغیض؛ کم شدن بهاء اخریان. (مجمل اللغه) (صراح). الابضاع؛ اخریان دادن. (زوزنی). و عامّهء مردم معاملت آنرا خوانند و شناسند که اخریانی بأخریانی بود و نیکنامی را و شکر را عوض ندانند. (دانشنامهء علائی).

(اسم) [قدیمی] [axriyān] = آخریان: ♦ چون می‌دهی مرا تو عطاهای به‌گزین / جز به‌گزین چه آرمت از اخریان شکر (کمال‌الدین ‌اسماعیل: ۸۷).