فرهنگ دهخدا

اختیار آمدن

[اِ مَ دَ] (مص مرکب) گزیده آمدن : وزرای انوشیروان در مُهمی از مصالح ملک اندیشه همی کردند. و ملک همچنین تدبیری اندیشه کرد بزرجمهر را رأی ملک اختیار آمد. (گلستان). یکی را از دوستان گفتم امتناع سخن گفتنم بعلّت آن اختیار آمده است. (گلستان).

فرهنگ معین

اختیار آمدن

(~. مَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م) برگزیدن، پذیرفتن.