[اَ تَ] (اِ) جرم فلکی. یکی از اجرام آسمانی. ستارهء سیار. کوکب. نجم :
[اَ تَ] (اِ)(1) قسمی گل :
[اَ تَ] (اِخ) یکی از احفاد اورنگ زیب عالمگیر است. او شاهزاده ای شاعر بود و منظومه های چندی دارد و دو بیت ذیل از یکی از منظومه های اوست:
[اَ تَ] (اِخ) یکی از سلاطین اودهء هندوستان که در سال 1272 ه . ق. انگلیسیان مملکت او را غصب کردند و او در کلکته انزوا جست و بتخلص واجدعلی شاه شعر میگفته است. این پادشاه شاعر و عالم بود و او را در ادارهء مملکت کتابی است بنام دستور واجدی و کتابی دیگر در عروض بنام ارشاد خاقانی و در علم موسیقی کتابی بنام صوت المبارک. او را چند دیوانست. (قاموس الاعلام).
[اَ تَ] (اِخ) سعدالله اجمیری. یکی از شعراء هند از پیوستگان نوّاب برهان الملک سعادت خان. وفات او بسال 1153 ه . ق. بود. منظومه های ذیل از اوست: گلشن محمود، شعلهء عشق، گیتی آشوب، عجب نامه، شرمهء حیرت (؟)، طلسم وحدت، و دیوان. از اشعار اوست:
[اَ تَ] (اِخ) محمدطاهر (آقا...) از مردم تبریز. وی بقصد تجارت باسلامبول شد ولی سپس بواسطهء فصاحت بیان، نجف قلی خان یکی از مأمورین دولت ایران در اسلامبول مؤلف کتاب میزان الموازین، او را بنوشتن روزنامه ای بنام اختر تشویق کرد و آقا محمدطاهر بنشر آن روزنامه پرداخت و این روزنامه اولین روزنامه ای است که در خارج ایران، ایرانیان منتشر کرده اند و از 1292 تا 1313 ه . ق. منتشر میشد و چون در این سال میرزارضای کرمانی، ناصرالدین شاه را بقتل رسانید و بعضی از نویسندگان روزنامهء اختر از قبیل میرزاآقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی متهم بدوستی میرزارضا بودند، دولت عثمانی روزنامهء اختر را توقیف کرد. این روزنامه در ایران و قفقاز و هندوستان و عراق (بین النهرین) شهرت و اعتباری عظیم داشت و در بیداری مردم این سه مملکت تأثیر بسیار کرد و حتی در قفقازیه آن روزنامه را طبقهء عوام چون ناشر دینی نو گمان برده بودند چنانکه خوانندگان آن روزنامه را اختری مذهب میگفتند و نیز از نویسندگان اختر میرزا مهدی خان تبریزی ملقب بزعیم الدوله که سپس روزنامهء حکمت را در قاهره نوشت و میرزامحمدعلی خان شیبانی کاشانی که بعدها مدیر ثریا و پرورش بود، میباشند. و هر شمارهء این روزنامه عادهً هشت صفحه بود. بعضی جلد اول کتاب معروف سیاحت نامهء ابراهیم بیگ را به اختر نسبت داده و دو جلد دیگر را از حاج زین العابدین مراغه ای شمرده اند ولی هر سه جلد این کتاب بی هیچ شک از مرحوم حاج زین العابدین است و در ترجمهء حال او خواهد آمد.
[اَ تَ] (اِخ) نام محلی بسیراف در 256500 گزی بوشهر میان کنگان و طاهری.
(اَ تَ) [ په. ] (اِ.) ستاره، کوکب، نجم.
شمار (~. شُ) (اِ. ص.) ستاره شناس، منجم.
(اسم) [پهلوی: axtar] [axtar] ۱. (نجوم) ستاره. ۲. (نجوم) هریک از اجرام آسمانی: ♦ ز گردنده هفتاختر اندر سپهر / یکی را ندیدم بدو رای و مهر (فردوسی: ۷/۳۳۷) ۳. (زیستشناسی) گیاه زینتی گرمسیری با برگهای پهن، ساقههای بلند و گلهایی به رنگ سرخ، صورتی، نارنجی، و زرد. ۴. [قدیمی] بخت؛ طالع. ۵. [قدیمی] ستارۀ بخت و اقبال: ♦ مرا اختر خفته بیدار گشت / به مغز اندر اندیشه بسیار گشت (فردوسی: ۱/۱۶) ۶. [قدیمی] عَلَم؛ رایت؛ درفش: ♦ چنین گفت هومان که آن اختر است / که نیروی ایران بدان اندر است (فردوسی: ۳/۸۶). 〈 اختر شمردن: [قدیمی، مجاز] بیدار ماندن.
ستاره، سها، کوکب، نجم اقبال، بخت، شانس، طالع
[دختر] (در نجوم) جرم فلکی ، ستاره ، کوکب ، نجم ؛ (در گیاهی) نام گل و گیاهی است ؛ (در قدیم) در باور قدما ستارهی بخت و اقبال ؛ (در قدیم) سرنوشت ، بخت ، طالع ؛ (در قدیم) پرچم ، عَلَم ، درفش
گزيدن , انتخاب کردن , خواستن , پسنديدن , برگزيدن
سِتاره یا اَختَر یک شیء آسمانی درخشان و گویوار است که از پلاسما تشکیل شده و انسجام خود را توسط نیروی گرانش خود حفظ میکند. نزدیکترین ستاره به زمین خورشید و پس از آن پروکسیما قنطورس است. ستارگانِ قابل دیدن در شب از روی زمین، بهدلیل فاصلهٔ بسیار دورشان، به شکل نقاطی ثابت و روشن دیده میشوند. در طول تاریخ، گروههای ستارههای برجستهتر، بهنام صورتها و صورتوارههای فلکی، گروهبندی شده و روشنترین ستارگان نیز نامگذاری شدهاند.