[اِ] (ع مص) احصار مرض؛ بازداشتن مرض کسی را از سفر و مانند آن. (منتهی الارب). || از حج بازماندن. || احصار بول کسی را؛ تنگ گرفتن بول او را. (منتهی الارب). || احصار عدو کسی را؛ محاصره کردن. تنگ گرفتن دشمن او را. || احصار ناقه؛ تنگ شدن سوراخ پستان او. (تاج المصادر) (منتهی الارب). || قبض آوردن شکم. (منتهی الارب). شکم بگرفتن. (تاج المصادر). || در تعریفات جرجانی بدو معنی آمده: 1 - محروم و واماندن از اجرای عمل حج خواه بواسطهء دشمن یا حبس یا مرض. 2 - عاجز بودن محرم است از طواف و وقوف در عرفات. و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احصار در لغت منع از هر چیزی است. و مُحْصَر بفتح صاد که ممنوع از هر چیزی است از همین ماده است، چنانکه در کشاف ذکر کرده. و احصار در شرع منع ترس با بیماری است از ساعت وصول کسی که در حج احرام بسته تا دقیقه ای که حج و عمرهء خود را به اتمام رساند و محصر در شرع کسی را نامند که از حج یا عمره به واسطه ترس یا بیماری بعد از احرام بستن ممنوع شده باشد. کذا فی جامع الرموز و الدُرر.
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) [قدیمی] [ehsār] محروم شدن و بازماندن از انجام عمل حج، به دلیل دشمن، بیماری، حبس، و مانند آن.