[اِ] (ع مص) خوبی. نیکی. صنیع. نیکوکاری. بخشش. بِرّ. ید. دست. ازداء. انعام. افضال. نیکی کردن. نیکوئی کردن :
[اِ] (اِخ) لنگرگاهی است بعدن.
[اِ] (اِخ) میرزا نواب ظفرخان. صاحب قاموس الاعلام گوید: او یکی از شعرا و امرای هندوستان است و وقتی ولایت کابل داشت و وی را دیوانی بفارسی است. وفات وی به سال 1073 ه . ق. بوده است.
( اِ) [ ع. ] ۱- (مص م.) نیکی کردن. ۲- بخشش کردن. ۳- (اِمص.) نیکوکاری، بخشش.
(اسم مصدر) [عربی] [ehsān] ۱. نیکی کردن؛ نیکی؛ نیکوکاری. ۲. [مجاز] بخشش.
انعام، بخشش، خوبی، دهش، عطا، محاسن، مرحمت، منت، نواخت، نوال، نوعپروری، نوعدوستی، نیکخواهی، نیکوکاری، نیکویی، نیکی
[پسر] (عربی) خوبی ،نیکی ، نیکویی ؛ (به مجاز) بخشش ، انعام ، نیکویی کردن؛ (در تصوف) نیکی کردن در مقابل بدی دیگران
خير خواهي , نيک خواهي , نوع پرستي , سخاوتمندي , التفات , توجه , مرحمت , مساعدت , طرفداري , مرحمت کردن , نيکي کردن به , طرفداري کردن
احسان یک اصطلاح عربی به معنی کمال یا برتریست که به نیکی مربوط میشود. این یک امر مهم از رسیدن به ایمان درونی شخصی و نشان دادن آن در کردار و رفتار است، یک حس مسئولیت اجتماعی که شخص را نسبت به ارتکاب جرم دینی (گناه) صبور نگاه میدارد. در اسلام احسان یک وظیفهٔ مسلمانی برای بهدست آوردن کمال یا برتری در عبادت است؛ مانند مسلمانانی که خدا را چنان عبادت میکنند که انگار او را میبینند در حالی که آنها نمیتوانند او را ببینند آنها مسلماً باور دارند که خدا دائماً در حال نگاه کردن به آن هاست. این تعریف از یک حدیث میآید به طوری که محمد توضیح میدهد که، احسان پرستش خداست، آنچنان که انگار او را میبینی، و اگر تو نمیتوانی او را ببینی، همانا او تو را میبیند..