[اِ تِ] (ع مص) احتشام از؛ شرم داشتن از. بشکوهیدن از. استحیاء. (زمخشری). || بخشم آوردن. (منتهی الارب). || از کسی حشمت داشتن. (زوزنی). حشمت داشتن از کسی. (تاج المصادر). || خداوند خدم و حشم شدن ببزرگی. خداوند خادمان و فوج (؟) بودن. (غیاث). || شأن و شکوه. (غیاث). شُکُه. حشمت. || حشمت و شکوه داشتن. حشمت و احترام داشتن. (مؤید الفضلا).
(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص ل.) حشمت و بزرگی یافتن. ۲- (اِ.) جاه و جلال.
(اسم مصدر) [عربی] [ehtešām] ۱. شکوه؛ جلال. ۲. [قدیمی] شرمگین شدن. ۳. [قدیمی] صاحب خدم و حشم شدن؛ حشمت و بزرگی و جاه و جلال یافتن. ۴. [قدیمی] شرم داشتن؛ حیا کردن.
بزرگی، جلال، حشمت، شکوه، شوکت، فره، مجد