[اِ طَ] (ع مص) اِحاطت. گرد چیزی درآمدن. (تاج المصادر). گرد چیزی برآمدن. (زوزنی). گرد چیزی گرفتن. فروگرفتن. تأثف. فرازگرفتن چیزی را. (صراح) : و ثمرهء این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را. (تاریخ بیهقی). از احاطت لشکر بقلاع و محاربت و نهب و تاراج امان خواست. (جهانگشای جوینی). || احاطه، درک کردن چیزی است بطور کامل و تمام، ظاهراً و باطناً. (تعریفات).

(اِ طِ) [ ع. احاطه ] (مص م.) ۱- گرداگرد چیزی را گرفتن. ۲- فهمیدن و فراگرفتن به طور کامل و تمام.

(اسم مصدر) [عربی: احاطَة] [ehāte] ۱. گرداگرد چیزی را گرفتن؛ دور چیزی را گرفتن. ۲. [مجاز] در امری اطلاع کامل و مهارت داشتن.

تبحر، تسلط، مهارت، وقوف محاصره