[اَ] (ع اِ) جِ جُند. لشکرها. عساکر: او را بکلی با اتباع و اولاد و اشیاع و اجناد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی). وجوه قوّاد و محتشمان اجناد هر کس که بخدمت سلطان مبادرت نمودند. (جهانگشای جوینی). جمعی از افراد و اجناد ملک زوزن آنجا مانده بودند. (جهانگشای جوینی). به دارالملک غزنه آمد تا چند روز جیاد و اجناد را آسایش دهد. (ترجمهء تاریخ یمینی). ناصرالدین سبکتکین با کثرت آن سواد و غلبهء آن اجناد حرکت کرد و بطوس آمد. (ترجمهء تاریخ یمینی). بموازات رایات سلطان آمد مغرور بکثرت سواد و غلبهء حشم و اجناد خویش و از نصرت مقابله و تأیید باری... غافل. (ترجمهء تاریخ یمینی).

( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ جند؛ لشکرها، سپاهیان.

(اسم) [عربی، جمعِ جُند] [قدیمی] [ajnād] = جند۱

واژه های نزدیک