[اُ رَ] (ع اِ) اُجْرَه. بَدَل. || مزد. مزد کار. حق القدم. دست مزد : چون روز به آخر رسید مزدور اجرت خواست. (کلیله و دمنه). || کرایه : یارش از کشتی به درآمد که پشتی کند همچنین درشتی دید... چاره جز آن ندانستند که با او بمصالحت گرایند و به اجرت کشتی مسامحت کنند. (گلستان). || قیمتی که در مقابل استفاده از منافع بر عهدهء شخص مستقر میشود. مستأجر با قبض موضوع اجاره و گذشتن مدتی که در ظرف آن استیفای منافع ممکن بود، مدیون اجرت میشود اگرچه انتفاعی هم نبرده باشد.

(اُ رَ) [ ع. اجره ] (اِ.) ۱- مزد، دستمزد. ۲- کرایه.

(اسم) [عربی: اجرة، جمعِ اُجَر] [ojrat] ۱. مزد؛ مزد کار؛ دستمزد. ۲. کرایه.

اجر، پاداش، پایمزد، حق‌العمل، حق‌القدم، دسترنج، دستمزد، کرایه، مزد