[اَ] (ع اِ) جِ جِرْم. تن ها. اجسام (و اکثر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف) : چون از وصول او خبر یافتند شادمان گشتند و حیاتی تازه و عیشی نو بمکان او در اجرام و اجسام ایشان ظاهر شد. (ترجمهء تاریخ یمینی). اکثر اطلاق این لفظ بر کواکب و جواهرات و احجار کنند و بر اجسام حیوانی و نباتی روا ندارند مگر بندرت در اجسام ادویه و اعضا. (غیاث اللغات). و گاه اجرام گویند مطلق، و از آن اجرام فلکی و ستارگان خواهند :
[اَ] (ع اِ) متاع و ادوات شبان. (منتهی الارب).
[اِ] (ع مص) گناه کردن. اِجترام. (منتهی الارب). جرم کردن. (زوزنی). || گناه جستن: اجرمَ علیه؛ گناه جست بر وی و جنایت نهاد و کذلک اجرم الیه. || بزرگ و کلان گردیدن. || صاف شدن گونه: اجرم لَونه. || اَجرَم الدمُ به؛ چسبید خون به وی. || صاف شدن آواز. (منتهی الارب).
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) ۱- جِ جِرم ؛ تنها، اجسام. ۲- ستارگان. ۳- جِ جُرم ؛ گناهان.
(اسم) [عربی، جمعِ جُرم] [ajrām] ۱.= جُرم ۲.=[جمعِ جِرم]= جِرم 〈 اجرام فلکی: (نجوم) = 〈 اجرام سماوی 〈 اجرام سماوی: (نجوم) ستارگان، سیارات، خورشید، و ماه.