[اِ] (ع مص) جبر. بستم بر کاری داشتن. (زوزنی) (منتهی الارب). بستم بر سر کاری داشتن. (تاج المصادر). || بمذهب جبر منسوب کردن. (منتهی الارب). نسبت کردن با مذهب جبر. (تاج المصادر). || اکراه. مقابل اختیار.
( اِ) [ ع. ] (مص م.)به زور واداشتن به کاری.
(اسم مصدر) [عربی] [ejbār] ۱. کسی را به زور و ستم به کاری واداشتن؛ مجبور کردن. ۲. ناچاری.
اضطرار، اکراه، الزام، جبر، زور، قسر، کره ≠ اختیار
اجبار , اضطرار , تهديد واجبار
اجبار سوق دادن یک حزب به سمت انجام کنشی ناخواسته به گونهای که عمل تحمیلی باشد و از زور یا تهدید استفاده شده باشد.