[اِ] (ع مص) سه شدن. (منتهی الارب). سه گشتن. (تاج المصادر): اَثلث القوم؛ سه شدند قوم.

[اَ] (ع اِ) جِ ثُلث.

[اَ/اِ] (اِخ) نام موضعی است و در مثل ذیل آمده است: لکنَّ بالاثلاث لحمٌ لایُظلَّل؛ و آن قول بیهس ملقب به نعامه از مردم فزاره است. او هفتمین از برادران خویش بود و طایفه ای از بنی اشجع آنان را غارت کردند و شش تن از برادران وی بکشتند و بیهس بماند و او خود را احمق مینمود، بنواشجع گفتند از کشتن او چه فایدت و او را رها کردند. وی بهمراه آنان برفت تا به اهل خود بازپیوندد و آنان در روزی سخت گرم چند شتر بکشته بودند، گفتند گوشت ها را در سایه نهید تا تباه نشود و بیهس گفت: لکن بالاثلاث لحم لایظلل. و این مثل شد. (معجم البلدان).

واژه های نزدیک