[اِ کَ دَ] (مص مرکب)ثابت کردن. تصدیق کردن. || ثبت نام در دیوان (جیش) کردن : دانسته آید که آن کسان را که بنوی اثبات کرده است [ حاجب غازی ] هم بر آن جمله که وی دیده است و کرده است بداشته آید. (تاریخ بیهقی). امیر مسعود دست تلک [ هندی ] گشاده گردانید که چون از برغوزک(1) بگذرد هرچه خواهد کند از اثبات کردن هندوان. (تاریخ بیهقی).