[اِ] (ع مص) نُه شدن. (تاج المصادر). نُه تن شدن. || خداوند شترانی شدن که نه روز یک بار به آب شوند. || نهم به آب آمدن اشتر. (تاج المصادر).

[اِتْ تِ] (ع مص) فراخ شدن. (تاج المصادر بیهقی). گشاد شدن (در تداول عامه). || فراخی. فراخا. گشادگی. سعه. وسع. وسعت. توسیع. فسحت. گنجایش: عرصهء غزنه در اتساع بنیان و استحکام ارکان از جملگی بلاد عالم درگذشت. (ترجمهء تاریخ یمینی). بعرصه ای از آن حدود که اتساعی داشت لشکر را عرض بازداد و صفها بیاراست. (ترجمهء تاریخ یمینی). || مقدرت. نضرت. نضارت. || کثرت مال. ملک. مکنت. ثروت. وفره. دولت.

[اَ] (ع اِ) جِ تُسْع.

(اِ تِّ) [ ع. ] ۱- (مص ل.) فراخ شدن، گشاد شدن. ۲- (اِمص.) فراخی، وسعت، گنجایش. ۳- کثرت مال و ثروت.

(اسم مصدر) [عربی] [ettesā] ۱. گشاد شدن؛ فراخ شدن؛ پهناور شدن؛ گشادگی؛ فراخی. ۲. (ادبی) در بدیع، گفتن شعری که بتوان آن را به چند نوع معنی و تفسیر کرد، مانندِ این بیت: لبان لعل تو با هرکه در حدیث آید / به‌راستی که ز چشمش بیوفتد مرجان (سعدی۲: ۶۶۴). Δ مصراع دوم را به دو صورت می‌توان تفسیر کرد، یکی اینکه مرجان از چشمش بیفتد (مرجان در نظرش خوار و پست شود)، دیگر اینکه از چشمش اشک خونین چون مرجان سرازیر شود. ۳. (پزشکی) گشاد شدن هریک از عروق و شریان‌ها. ۴. [قدیمی] زیاد شدن.

بسط، سعه، فراخی، گسترش، گشادگی، وسع ثروت، مکنت ≠ انقباض

واژه های نزدیک