[اَ] (حرف اضافه، پیشوند) (از پهلوی اَوی) بی. بلا. بدون :

[اَ] (ص نسبی) (مرکب از اب، پدر + یای نسبت) پدری. صُلبی. مقابل امی و بطنی.

[اَ] (ع اسم + ضمیر) (مرکب از اب، پدر + یای متکلم وحده) پدر من.

[اَ] (ع اِ) اَب، در حالت جری: ابوبکربن ابی قحافه. علی بن ابیطالب.

[اَ بی ی] (ع ص) اباکننده. سرزننده. سرکش. جامح. ممتنع. آنکه سر باززند از. انکارکننده: و شرف نفس هرآینه از تحمل حیف ابی تواند بود (؟).

[اَبْ با] (اِخ) نام نهری میان کوفه و قصر بنی مقاتل. || نام نهری بواسط عراق. || نام چاهی بمدینه بنی قریظه را. || نام چاهی بمدینهء طیبه.

[اُ بَی ی] (ع اِ) نامی از نامهای مردان عرب.

[اَ بی ی] (ع اِ) نامی از نامهای مردان عرب. || شیر. اسد.

[اَبْ بی] (ص نسبی) منسوب به ابّ، شهری به یَمَن.

[اُ بَی ی] (اِخ) ابن دعثعث الخثعمی. قاتل معدیکرب پدر عمرو. رجوع به حبط ج1 ص139 شود.

( اَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.) (مرکب از اب: پدر + یای نسبت: پدری) پدری، صلبی.

(اَ بِ یّ) [ ع. ] (ص.) ابا کننده، سرکش، انکار کننده.

( اَ) [ په. ] (ق.) بی، بدون.

(اسم) [عربی] [abi] پدر.

(پیشوند) [قدیمی] [abi] ۱. = بی: ابی‌کرانه، ابی‌رنج، ♦ ابی‌دانشان بار تو کی کشند/ ابی‌دانشان دشمن دانشند (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۹۲). ۲. (حرف اضافه) = بی: ♦ جوان گرچه دانا بُوَد با گهر / ابی آزمایش نگیرد هنر (فردوسی: ۳/۳۰۹).

(صفت نسبی، منسوب به اَب) [عربی. فارسی] [قدیمی] [abi] پدری.

(صفت) [عربی: ابیّ] [قدیمی] [abi] اباکننده؛ سرکش؛ سرباززننده.

ابراهیم حامدی ، با نام هنری اِبی، مشهور به آقای صدا، خوانندهٔ موسیقی پاپ ایرانی است. او از دستهٔ خوانندگان با صدای تنور ایران است. ابی در سبک‌های مختلفی همچون راک، بالاد، موسیقی فولکلور، پاپ، دنس، هاوس و ترنس موسیقی صاحب اثر است.