[اَ لَ] (ص، اِ) بگفتهء لغت نامه نویسان فارسی، اصل کلمهء ابلق عرب و بهمان معنی است و شاهد ذیل را نیز از سیف اسفرنگ می آورند :
(اَ لَ) (اِ.) گیاهی از تیره اسفناجیان که در بیابانهای خشک روید و شاخههای بسیار دارد و دارای دانههای دو شاخ است که باد آن را به آسانی از جا میکند.
(صفت) [ablak] ۱. ‹ابلوک› [قدیمی] = ابلق ۲. (اسم) (زیستشناسی) گیاهی با شاخههای باریک و برگها و دانههای ریز سهپهلو که در بیابانهای خشک میروید و با وزش باد از جا کنده میشود.
اَبَلَکها (Ceratocarpus) سردهای (جنسی) از گیاهان علفی است، از تیرهٔ تاجخروسان (Amaranthaceae) و زیرتیرهٔ اسفناجیان (Chenopodiaceae).
«ابلک» گیاهیست علفی، پهنبرگ، بوتهای و یکساله. ابلک شاخههای بسیار دارد و باد آن را به آسانی از جا برمیکند. ارتفاع این گیاه از پایه تا نوک بلندترین شاخه و برگش، بین ۵-۳۰ سانتیمتر میباشد. برگهایش تسمهشکل و نوکتیز است. بهار گل میکند، تابستان و تیرماه تخم میبندد؛ در نوک تخمش دو خار دراز دارد. به خاطر همین ویژگیها، به ابلک سرشاخی یا میوه شاخی نیز میگویند.
ابلک، خوراک خوبی برای گوسفند، بز، اسپ و شتر است. ابلک در دورهٔ تخمبندی ۲٫۴-۶٫۵٪ پروتئین و ۱٫۹-۲٪ چربی دارد.
واژهٔ «اَبَلَک» از زبان فارسی به زبانهای ترکی آسیای میانه نیز راه یافتهاست و ایشان هم این گیاه را به شیوهٔ همسان میخوانند.